سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش اول

ادامه مطلب خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش اول

سال 4 میلادی یعنی بیست و سومین سال سلطنت شاه یوری است.



شاه یوری بر روی کوهی ایستاده و به دور دست نگاه میکنه و به فرمانده ارتشش میگه خودش به سوارنظام فرمان حمله رو میده.





در طرف دیگر در قصر سریو ( خواهر موهیول ) به مادرش که درد میکشه نگاه می کنه و ناراحت میشه که برادرش هامیونگ می یاد و بهش می گه که همه ی مادرا وقتی بخواد بچه به دنیا بیارن همچین دردی میکشن هر چقدر درد که می کشند بیشتر باشه بچه قشنگتر میشه ( نکته ی پزشکی )
 





در آن طرف ،قبل از شروع جنگ یوری با ارتشش صحبت میکنه و میگه نزدیک یکسال که در حاله جنگیم و این آخرین جنگی هست که انجام میدیم بعد به شهرمون بر می گردیم.



فرمانده با ارتشش به سمت جلو حرکت می کنه و جنگ رو با قبیله کوه نشین ( گیسان ) شروع میکنه





ابتدا قبیله گیسان حمله میکنه ولی ارتش حمله ی اونهارو دفع می کنه و قبیله گیسان هم عقب نشینی می کنه و فرماندم با ارتش اونارو دنبال میکنند که ...







یه دفعه یه گروه دیگه از قبیله مثله مور و ملخ از کوه و صخره ها پایین میان و ارتش رو محاصره و بعد به اون ها حمله می کنند




که قیافه ی فرمانده هم اینجوری میشه


که یدفعه از دل کوه یوری با سپاهش سر میرسن به کمک ارتش میان


دوباره قیافه ی فرمانده عوض میشه به این شکل در می یاد


یوری با رئیس قبیله مبارزه میکنه و اونو می کشه و جنگ رو پیروز میشه




در مقر فرماندهی،گروه فرستاده شده از طرف شورای دربار برای گرفتن جشن پیروزی با خودشون غذا و چیز های دیگه میارن که...


... یوری به کار شورا شک میکنه و به فرماندش میگه من همیشه از کار های شورا می ترسم توی یه سالی که در حال جنگ بود به یاد ما نبودند نمی دونم چی شده که یه دفعه ای اینقدر مهربون شدند

 

 

یوری میره به چادرش که استراحت کنه که رئیس گروه فرستاده شده میاد پیشش باهاش صحبت میکنه و میگه شنیدم می خواین جنگ رو تموم کنین و به قصر برگردین یوری هم میگه میدونم شورا می خواد ما اینجا بیشتر بمونیم ولی من دیگه نمی خوام جنگ رو ادامه بدم رئیسم تهدید می کنه و میگه ...

...اگر شما به حرف های شورا گوش نکنین ،جون شما و اطرافیانتون تو خطر میوفته. یوری عصبانی میشه و یقه رئیس رو میگیره همون موقع رئیسه یه چاقو تو شکم یوری فورو میکنه


 

گونگ نائه پایتخت گوگوریو

شخصی به نام سانگا که قدیمی ترین رئیس شورا است ، به گونگ نائه میاد

و پیش این مرده که اسمش ماهوانگ میره و از اون درباره مسائل اتفاق افتاده در بویو و گوگوریو می پرسه

و ماهوانگ هم بهش میگه ممکنه جنگ بشه ،و تا اون موقع که پادشاه جومانگ زنده بود ، پادشاه دائه سو هیچ حرکتی نمی تونست بکنه هم حالا هر لحظه ممکن که جنگ شروع بشه . که همین موقع یکی از اعضای شورای دربار میاد و به سانگا میگه یه جلسه اظطراریه برگزار شده.


ادامه دارد ....


» نظر

خلاصه قسمت بیستم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت بیستم سریال افسانه جومونگ

 

اینم از خلاصه قسمت بیستم سریال افسانه جومونگ

دیدیم که اویی واسه تسو جاسوسی میکنه حالا بقیه ماجرا

جومونگ

شاهزاده منگول به اویی میگه اگه کارتو خوب انجام بدی یه پاداش بزرگ بهت میدم.جومانگ هم از سفر برمیگرده و به شاه میگه من جلوی فرماندار هیون تو در اومدم ، فرمانده هم کلی تعریف جومانگ رو میکنه...

جومونگ

جومونگ

وقتی از تالار میان بیرون جومانگ یه نگاه پر از پیروزی به اون دوتا داداش عتیقه اش میکنه

جومونگ

و پو اتش میگیره....تسو محافظش رو میفرسته کارگاه فلزات تا سر و گوشی اب بده که نگهبان میبیندش و میندازدش بیرون ،

جومونگ

محافظ هم یکی از کارگرهای اونجا رو میبره پیش تسو و میگه حرف بزن

کارگر هم میگه ما یه شمشیر نشکن ساختیم ، ولی مو پال مو گفته فعلا صداش رو در نیاریم ، دو تا شاهزاده میفهمن که جومانگ از این یه شمشیر خبر داره

جومونگ

همون موقع یه نامه خصوصی از نخست وزیر واسه تسو میاد که ازش خواسته بره خونش

جومونگ

یوهوا به جومانگ میگه که شاه و کاهن میدونن کمان شکسته ولی هنوز خبر ندارن کار تو هست

جومونگ

نخست وزیر به تسو میگه صبر کن تا زمانش برسه بعد به شاه میگیم که کمان شکسته میندازیم گردن جومانگ

جومونگ

جومانگ به دیدن یون تابال میره و میگه به فرماندار هیون تو گفتم که ما جلوش در میایم

جومونگ

سه تا برادر جریان بویونگ رو واسه جومانگ میگن و سه تایی قشون میکشن خونه دوچی

جومونگ

دستیار دوچی میگه ما فروختیمش هرکاری میخواین بکنین

جومونگ

جومانگ به اویی میگه منو ببخش ولی هر طور باشه نجاتش میدم اویی عصبانی ول میکنه و میره

جومونگ

پیش دوچی میگه من واست جاسوسی کردم باید بویونگ رو بهم نشون بدی، میبرنش بویونگ رو که توی یه خونه هست و چند نفر هم مراقبشن بهش نشون میدن

جومونگ

اویی از شدت ناراحتی مشروب خوار میشه و در برابر اعتراض ماری و هیوپ میگه این چه شاهزاده ای که نمیتونه هیچ مشکلی رو حل کنه؟!

جومونگ

جومونگ

مو پالمو و نگهبان به خونه یون تابال میان واسه جلسه ،نگهبان میگه جان خودت زودتر این شمشیر رو بساز تا جومانگ ولیعهد بشه ما هم ژنرال!

جومونگ

 

همون وقت عمه سو که فکر میکنه اینا ولگردن و بی دعوت اومدن میزنه تو گوش موپالمو، خلاصه نوکر سو تفاهم رو برطرف میکنه

جومونگ

نگهبان و موپالمو به جومانگ خبر میدن که تسو محافظش رو فرستاده بوده کارگاه واسه فضولی

جومونگ

اویی هم باز میره جاسوسی و به شاهزاده میگه اینا به یه کشفیات جدیدی رسیدن بجمبین

جومونگ

ملکه که ذاتا نمیتونه اروم بشینه از شاه میخواد حالا که بین اون و کاهن شکرابه بذاره خودش یه کاهن دیگه رو رییس کاهن ها بکنه، بهونه اش هم اینه که ممکنه مردم نسبت به کاهن فعلی عکس العمل نشون بدن

جومونگ

شاه بهش اجازه میده، ملکه هم خوشحال به داداشش میگه واسه این میخوام اریونگ رو کاهن بزرگ کنم که اون مردم رو موافق با تسو میکنه!!!

جومونگ

وزیر که همون داداش ملکه باشه، توی جلسه زمینه های برکناری کاهن رو فراهم میکنه اگرچه نخست وزیر مقاومت میکنه

جومونگ

ملکه به اریونگ میگه اماده شو که میخوام تو رو کاهن بزرگ کنم اونم یه مشت تعارف تیکه پاره میکنه که من لیاقت ندارم و از این حرف ها...

جومونگ

نوچه یومی یول(همون کاهن بزرگ) همه رو میذاره کف دست کاهن و میگه میخوان بندازنت بیرون

جومونگ

حتی یوهوا هم میفهمه چه خبره

جومونگ

دستیارهای یومی یول میگن ما نمیتونیم همینطوری فقط نگاه کنیم یه کاری بکن

جومونگ

یون تابال و سوسونو درحال چونه زدن سر کاهنن که تسو میبیندشون و میگه باهاتون کار دارم

جومونگ

جومونگ

سوسونو خیلی ناراحته که اوتا بهش میگه من درسته که محافظتم اما غمت هم به من مربوطه بگو چته و سوسونو جریان خواستگاری رو براش میگه، محافظ میگه من میدونم هنوز ولیعهد مشخص نیست تو هم نمیتونی تصمیم بگیری

جومونگ

شب جومانگ در حال بررسی تکنیک های شمشیر سازیه که سوسونو میره پیشش و جریان خواستگاری رو براش میگه (مثلا سکرت بود به همه گفت!)جومانگ هم میگه من تقدیرم اینه که تا اخرش با تو باشم!

جومونگ

موپالمو سخت در حال ساختن شمشیرهای مختلفه ولی هیچکدوم اونی که میخواد نیست،جلسه

جومونگ

برگزار میشه و در باره ساختن شمشیر بحث میکنن اویی دوباره در میره ، ماری میگه این یه طوریش هست من میدونم

جومونگ

جومانگ هم که از گول خوردن خودش ناراحته، میره سراغ دستیار دوچی و با کتک میخواد ببردش پیش بویونگ

جومونگ

اونجا جومانگ درگیر میشه ولی بویونگ رو نجات میده و به دستیار دوچی میگه من میبیرمش به دوچی بگو اگه میخوایش بیا ببرش

جومونگ

همه از اومدن بویونگ خوشحالن، که اویی به جومانگ میگه من لیاقت خدمت به تو رو ندارم و بهت خیانت کردم.ولی جومانگ جلوش زانو میزنه و میگه اونی که باید عذر بخواد منم که این مدت همتون رو به دردسر انداختم خلاصه صحنه احساسی میشه

جومونگ

جومونگ

جومونگ

دادیم حالا جواب شاهزاده رو چی بدیم؟ ولی اویی بازم برای دوتاشاهزاده خبر میاره که جومانگ داره

روی شمشیر ها کار میکنه و تونستن شمشیر نشکن بسازن و جومانگ از دور نگاهشون میکنه


» نظر

عکس های سونگ ایل گوک - جومونگ

برای مشاهده عکس ها در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید ...

 
 
 
منبع : kmilm
» نظر

دو کلیپ از هه مو سو و یوهوا

سلام

این بار دو کلیپ از هه موسو و یو هوا گذاشتم که ماله قسمت های حدودا دوم و سومه

فقط ببخشید که عکس نداره

دانلود کلیپ شماره 1

 

دانلود کلیپ شماره 2


» نظر

عکس های پشت صحنه سریال جومونگ


» نظر

عکس های ایم سو یونگ ( بویونگ)

Www.FoTKoN.Com


» نظر
<   <<   36   37   38   39   40      >