سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش دوم (جومونگ2)

ادامه مطلب خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش دوم (جومونگ2)

توی جلسه یکی از رئیس میگه که یوری قبیله گیسان رو شکست داده و و قدرتش بیشتر شده سانگا میگه حالا می خواین چی کارکنین رئیسه هم میگه من یکی رو فرستادم یوری رو بکشه و اون حتما مرده ما باید شاهزاده هامیونگ رو هم از سر راه برداریم و قدرت رو بدست بگیریم بیشتر رئیس ها هم به من کمک می کنند

سانگا هم میاد بیرون و میگه من تا با چشمای خودم جنازه یوری رو نبینم باورم نمیشه

محافظ هامیونگ هم میاد به هامیونگ میگه که اعضای شورا جلسه مخفی تشکلیل دادند

هامیونگ هم شبونه میره پیش ماهوانگ بهش میگه برو برام یکی از اعضای شورا رو برام بیار .

 

ماهوانگ هم یکی از اعضارو به یه بهونه می کشه پیش هامیونگ ، هامیونگ هم میوفته به جون طرف و از زیر زبون طرف می کشه بیرون که می خوان قدرتو بدست بگیرن ،ماهوانگ هم میزنه طرفو میکشه .

 

هامیونگ هم با محافظاش از دور میبینه که رئیسان ارتش درست کردن . اون هم یک پیک پیش شاه میفرسته تا بهش خبر بدن . و دستور میده دروازه های قصر رو بندند.



از اونطرف رئیس شورشی ها یه پیک به قصر میفرسته ، پیکم میگه تا صبح باید دروازه ها رو باز کنید و سربازانتان رو از اینجا دور کنید تا بدونه خونریزی همه چی تموم بشه ، هامیونگ هم میگه هیچ غلطی نمی تونین بکنین ، شاه داره برمیگرده و پدر همتون رو در میاره که پیک هم میگه ما قبلا شاه رو از سر راه برداشتیم اگر کاری که گفتم انجام ندین جون ملکه و فرزندشم به خطر میوفته .








هامیونگ هم میره یه سری به ملکه میزنه و فکر می کنه که باید چی کار کنه ...



هامیونگ فکر میکنه و به هیچ نتیجه ای نمی رسه و به محافظانش می گه دروازه ها رو باز کنید


خودشم که میبینه نمیتونه کاری بکنه تصمیم میگیره خودشو بکشه که خواهرش سر میرسه میگه من میترسم چرا همه دارن از قصر می رن.









هامیونگ هم تصمیم میگیره یه کار مثبت انجام بده و به همراه محافظانش سریو و ملکه رو ازقصر خارج میکنه که تو راه سربازان خودشونو که از جنگ دارن برمیگردن میبینه.








صبح روز بعد رئیس شورشی با سربازاش به طرف قصر میان وقتی وارد قصر میشن میبینن که یه سرباز هم اونجا نیست خوشحال میشن که ...





یه دفعه  سربازان قصر اونهارو محاصره و به طرفشون تیر اندازی می کنند همون موقع یوری خودشو نشون میده رئیسم از تعجب شاخ درمیاره









یوری هم در جا میزنه رئیس رو میکشه







بعد یوری به افرادش میگه برن همه ی رئیسان رو به قصر بیارن




(اعضا ی  شورا تشکیل شده از رئیس هر قبیله است .) 
یوری هم به سانگا میگه : من برای تنبیه با تو و رئیسان دیگه چی کار کنم ؟
سانگا میگه شورا یکی از پایه گزاران گوگوریو است در زمان گذشته جومانگ ، با مخالفان و خیانتکاران خودش به خوبی رفتار می کرد و اونها رو می بخشید بعد همون خیانتکاران از افراد باوفاش می شدند و ...







هامیونگ هم میره پیش باباش و بهش میگه چرا اونارو بخشیدی ؟

یوری میگه اگر من اونارو میکشتم تو گوگوریو جنگ های داخلی شروع میشد ، اونم تو موقعی که ممکنه هر لحظه پادشاه بویو دائه سو بیاد و به ما حمله کنه  ، اونوقت گوگوریو هم نابود میشد




همین موقع به یوری خبر میارن که شازده پسرت به دنیا اومد






دستیار سانگا میاد به اون میگه که تو می خوای ساکت بمونی و کاری نکنی ؟ سانگا هم میگه به موقش یه حالی از این یوری بگیرم که بفهمه دنیا دست کیه




توی این اوضاع کاهن میاد به قصر ،و بچه رو به زور از دست خدمتکارا میگیره و با خودش میبره





به یوری هم خبر میارن که کاهن بچتو برداشته برده و حالام غیبش زده یوری همه افرادشو برای پیدا کردن کاهن و شازده میفرسته و مادربچه هم این وسط نگرانه که بلاخره با هزار بدبختی کاهن رو پیدا می کنند







یوری هم تنها میره پیش کاهنه ، وقتی میبینه تو دسته کاهنه چاقو ،میترسه و به کاهنه میگه با پسرم چیکار داری ؟
کاهن هم بهش میگه این شازده در آینده گوگوریو رو نابود می کنه برادران و پدر و مادرش رو میکشه در آخر هم به دست بچه ی خودش کشته میشه یوری هم میگه چرا داری حرف مزخرف میزنی ؟ 












کاهن هم میگه خدایان این حرفارو به من زدن منم دارم به شما میگم این بچه فقط باعث بدبختی میشه و شما باید اونو بکشیم کاهن هم تا میاد بچه رو بکشه چاقو رو تو شکم خودش فرو می کنه





دم آخری به یوری میگه : شما باید به حرف خدایان گوش کنید و بعد  میمیره ،  یوری هم میخواد بچه رو بکشه که...





این قسمت تموم میشه.


» نظر